English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2740 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inter alia U میان اشخاص دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
among others U میان چیزهای دیگر
among other things U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان چیزهای دیگر
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
data interchange format U استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key U کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
many a man U بسا اشخاص
many persons U خیلی اشخاص
knowledge of persons U شناسایی اشخاص
displaced persons U اشخاص پناهنده
great persons U اشخاص بزرگ
persona U اشخاص یک کتاب
many people U خیلی اشخاص
few men U اشخاص کمی
these people U این اشخاص
person perception U ادراک اشخاص
so many menŠso many minds U هر چه اشخاص بیشتر
omnium gatherum U مجموعه اشخاص
natural persons U اشخاص طبیعی
artificial persons U اشخاص حقوقی
personas U اشخاص یک کتاب
personae U اشخاص یک کتاب
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
blacklisted U صورت اشخاص بدحساب
adhominem U حمله یا اعتراض به اشخاص
blacklist U صورت اشخاص بدحساب
criss-crossing U امضای اشخاص بیسواد
to suck eggs U اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
withindoors U اشخاص داخل منزل
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
play off <idiom> U رفتار مختلف با اشخاص
criss-crossed U امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses U امضای اشخاص بیسواد
criss-cross U امضای اشخاص بیسواد
panels U صورت اسامی اشخاص
panel U صورت اسامی اشخاص
blacklisting U صورت اشخاص بدحساب
blacklists U صورت اشخاص بدحساب
dog paddle U شنای اشخاص مبتدی
subjects of international law U اشخاص حقوق بین الملل
high-powered U مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
interested parties U اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
common touch U استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
he is not of that type U ازان قبیل اشخاص نیست
sucker list <idiom> U لیستی از اشخاص ساده لوح
lonely hearts U اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
intelligentsia U اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances . U بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
dais U سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
round up U جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
apportionment U تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
acidosis U فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
mixed laws U قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronism U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
anachronisms U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage U صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
camp followers U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncer U ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncers U ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infant U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp follower U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union U موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
personals U بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
governess U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors U هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
vampires U روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire U روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scouts U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feather bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
ether U مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute U سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
pork barrel U برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
amid U در میان
into U در میان
mesocarp U میان بر
waist U میان
waistline U میان
waists U میان
stagger U یک در میان
staggering U یک در میان
staggers U یک در میان
middle part U میان
center U میان
thru U از میان
cross country U میان بر
per U از میان
diameter U میان بر
diameters U میان بر
in the midden of U در میان
in our midst U در میان ما
intershoot U در میان
half back U میان
centered U میان
centers U میان
centre U میان
centred U میان
middling U میان
crosscut U میان بر
mean line U خط میان
mean water U میان اب
waistlines U میان
middle U میان
mongst U میان
through U از میان
midrib U رگ میان
overthwart U از میان
among U میان
between U میان
middles U میان
amongst U در میان
shortcut U میان بر
omphalos U میان
ambivert U میان گرا
intervascular U واقع در میان رگ ها
enclosure U میان بار
halfback U میان بازیکن
intertrial U میان کوششی
With a slender waist. U میان با ریک
halt back U میان بازی کن
heartwood U میان چوب
heart wood U میان چوب
half back U میان بازی کن
middle aged U میان سال
middle age U میان سال
of middle a U میان سال
middle-aged U میان سال
diaphrgam U میان پرده
double space U یک سطر در میان
duramen U میان درخت
interlocate U در میان گذاردن
high-pitched U میان فراز
entracte U میان پرده
floret of the disk U گلچه میان
parenthetical U میان دو کمانک
meant U میان مشترک
triple space U دو سطر در میان
an a days U یک روز در میان
extra-mural U میان دانشگاهی
enclosures U میان بار
interfluves U میان دو رود
intergroup U میان گروهی
cross-cultural U میان فرهنگی
interjacency U میان بودن
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان اورده
interjectory U در میان انداخته
interlay U در میان گذاردن
interlucent U میان تاب
intermontane U میان کوه
intermural U میان دیواری
internode U میان گره
interposition U پا میان گذاری
intercurrent U در میان اینده
intercurreace U در میان امدن
ambiversion U میان گرایی
interdisciplinary U میان رشتهای
ambiequal U میان حال
intersegmental U میان قطعهای
Recent search history Forum search
1affixation
1popsicle
1یک روز در میان
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com